گربه همسایه حامله است . بوی گند ویارش شهوتم را بیدار می کند . با لالایی خوابش میکنم . با دو دست ام خودم را به تخت می بندم و خودم را به خشونت زنجیر ها چفت میکنم
جنسیتم را خفه میکنم و از یاد ها میبرم ! گربه های ولگرد عاشق هم دمشان را روی کولشان میگذارند و می روند . از دور شهوتشان را میبینم که بو می کشد و سوراخی را برای خزیدن پیدا میکند .
با خودم که نمیدانم چه هستم سر میکنم و در امانم
بد نمیگذرد ....
آن خس و خاشاک تویی
پست تر از خاک تویی
شور منم نور منم
عاشق رنجور منم
زور توبی کور تویی
هالۀ بی نور تویی
دلیر و بی باک منم
مالک این خاک منم
شعری از دکتر زهرا رهنورد:
گرگها خوب بدانند
که در این ایل غریب گر پدر مرد,
تفنگ پدری هست هنوز
گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند
توی گهواره ی چوبی پسری هست هنوز
آب اگر نیست
نترسید
که در قافله مان دل دریایی و چشمان تری هست هنوز
بهانه ها موجودات مزخرف بی شرافتی هستند که تو مغز و روح و آدم زندگی میکنند . و ا ز اعتماد آدم تغذیه میکنند . و همین جور رشد میکنند و اعتماد انسان را تحلیل میبرند .
بهانه ها باهوشند ولی کار نابلدند . زود گاف میدهند و هویت خودشون را نشان میدهند و لو می دهند که فقط بهانه اند ....
ولی ما از اون ها کار نابلد تریم چون بهانه ها همه چی رو در ما نابود میکنند.
game over