موقعی که باید ، نباید . موقعی که نباید ،باید .
منو از خودم می دزدید و یک شباهنگ نمای یدکی قراضه بهم میدید ؟ با این آدم اسقاطی چه کنم ؟ این ادم پاره که بهم میدید فقط به درد سمساری می خوره !
جای من تو سمساری نیست !
باور نداری که که این که می شکند ایمان من نیست .. یاسمنم است که هزار تکه میشود . این دمپایی ها ابی نرم اندازه ی پای من نیست . می خوام برم دست و پامو بند این یک کف دست جا نکن. من توی این دمپایی های خوشگلی که برام خریدی راحت نیستم .
منو گچ نگیر .. نمی خوام مجسمه باشم . ...بگذار رها باشم.....
میخواهی که مشت به دیوار نکوبم. کجای دنیایی ؟ از من همین یک مشت مونده که بودن و نبودنش تنها برای این دیوار سیاه کج وکوله فرق می کند. میکوبم ! هم مشتم را هم دیوارم را ....
استادم را دوست ندارم. خودکارم را دوست دارم . خودکارم را بیشتر از استادم دوست دارم.
روان است به روانی روحم !