شباهنگ

این جا که منم نیش مار نوشابه ی گل ارمغان می آورد ....فسانه نمی گویم

شباهنگ

این جا که منم نیش مار نوشابه ی گل ارمغان می آورد ....فسانه نمی گویم

منو و دل

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم 
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم

عقل و دل دین باخته ی دیوانه ی رویی بودیم
بسته ی سلسله ی سلسله مویی بودیم





شباهنگ !

 راست بگو و متلاشی شو !

کاشکی...

امروز بهش گفتم کاش آنقدری که دینا رو دوست داشتی منو هم دوشت میداشتی !
می دانم که خیلی زیاده  خواهم ولی خوب چه کار کنم !

فضولی کار بدی نیست

 

شعار این هفته ی من این است

 یکمی فوضولی بد نیست

  حالا که فضولی بد نیست میخوام تو کار این برادر مجیدمان اندکی فضولی کنم . و در باره ی وبلاگش بنویسم.

اول از همه ازطرف ملت ایران از مجید به خاطر راه اندازی وبلاگ خود که همان یک نیم چه آبرویی که داشتیم را هم از بین برد و ما پاک پاک شدیم تشکر به عمل می اورم . جایزه ای که همانا  خرمگس طلایی بیده را به عنوان یادگاری به ایشان تقدیم می نمایم

حال به پردازیم به بقیه ماجرا !

چون در قسمت اول بحثم پیرامون نکات مثبت وبلاگ سخن گفتم حا ل دوری به دور   نکات منفی قضیه هم میزنیم

نکته ی اولی که به ذهن حقیر میرسد رنگ های تند و نا ملایم  وبلاگ است که نشان روح دردنده خوی برادرمان است . و این نشانهی ان است که وبلاگ نویس محترم در عنفوان کودکی  از لحاظ روحی سرکوب شده است

پیشنهاد میشود که نگاهی به وبلاگ حقیر بیندازید و اصلاح شوید !

مشکل دیگری که به چشم می اید تعداد مخاطبان زیاد وبلاگ است و این نشان میدهد که ای دل غافل  ما کم اوردیم و تمام بییندگان به کانال زورو تیوی پیوستن .

برای رقابت  هر چه بیشتر این جانب به جیب پدر گرام  چوب حراج میزنم و اعلام میدارم :

وبلاگ بخون یک افتابه ببر !

 

به تمام کسانی که به وبلاگ بنده سرک بکشند به قید قرعه ی و به نیت 14 معصوم  14 دستگاه پرشیا و 124 دستگاه J جهیزیه ی کامل به همراه یک آفتابه به صورت رایگان تقدیم میشود

اسمش فقط وبلاگ شباهنگ

وبلاگ شباهنگ را با نام وبلاگ شباهنگ خریداری کنید

 

حالا زورو جان  ببینم چه میکنی ! ا قربون بشم من ....

دیگر نکته ی قابل عرضی نمانده . برنامه را با یاد و نام آن مرحوم شادروان زورو  به خاتمه میرسانم  و برای شادی روح ان مرحوم که دست دستی به دست امریکای جنایتکار

به پایان میرسانم به مقام وکالت نایل امد

اجماعا صلوات !

 

 

خدایش بیامرزد !

 

 

جای تو تهی است

باد همهمه کنان

 چون یکه سوار آرزو هایم

در کوچه پس کوچه های دل می تازد

 جای تو تهی است

 تو در انتهای چشمانت  خوابیده ای و

من دل نگران خاطره ی چشمانت

به هر دری می کوبم

بادچونان کسی که از سکوت

به ستوه امده

غوغایی به پا میکند

و سکوت دستانت

که ماه هاست حاکم شده ـ ـ

به کوله بار فرا مو شی ها یم

سقوط میکند

دیگر

یادبود دستانت دریده شده است

شبهای وحشت و تردید  از راه میرسند

و پای کوبان به بدرقه ی لحظه هایم اصرار میکنند

ـ لحظه هایی که نفس های سنگین و رخوتناک تو

بی وقفه

دستانم را سوار بود

 و زمزمه لبهایت

 خواب را تا به سپیده حرام می نامید

و اسبهای خیالم را

آواره ی چشمهایت میکردـ

 

جای تو تهی است

من  تنهایی سکوت و بیداری های مکرر شبانه

به دست نیازم

 به دار اویخته شدیم

 و من

ـ  این من مرده که چونان مومیای پیچیده در فرا موشی ها ـ

آواره ی

نگاه طاعون زده ی عابران شدم

که شاید با رقه ای از حرمت نگاهت

در چشم ها پناه بودنت را باشد

و چه خام و کودکانه

از سرودهایت برایشان گفتم

تا شاید آشنایی مرا باز شناسد

تو رفتی و جای تو تهی است

من ماندم و یک صحرا باد

که هر چه بود ونبود برد به وادی خاموشی ها !

و اینک  من زنده ای هستم راه گم کرده در برزخ !

 

19/6/82

صبح همه به عشق

سلام

 

صبح همه به عشق !

امروز دوباره بعد مدتها نشستم پای کامپیوترم!  نمی دانم چه حس غریبی که وقتی کامپیوتر نیست احساس میکنم  که خیلی بی پناهم ! و  وقتی هم که هست دلتنگم ! دلم برای داداشی ام خیلی تنگ میشه ! و صد البته برای تو کوچلوم ولی تو رو تو واقعیت هم میتوانم لمس کنم و لی داداشیمو فقط فقط  این جا میتوانم حس کنم ! اینم یک نوعشه دیگه.

هنوز مدرسه ثبت نام نکردم . امروز مثلا آمدم که برم اول از همه نمره ی قبولی بینش ام را ( همون تجدیده که بعضی ها باهاش آبجیشونو دست میندازند ! ) بگیرم و بعد  برم پیش دانشگاهی ببینم  حاضرند یک دختر تپل مپل بی انضباط بدون مخ را تو مدرسشون راه بدهند ؟ 

شاید که راه دادند .

آخ که  یاد سال سوم افتادم . چه ها کردیم  ( بهتره بگم چه ها نکردیم  این جوری شمردنش راحت تره )من اون شهره مخ طلا که یک آی دی باز کرده به نام  فینگیل مخ طلا  و امر برش مشتبه شده که مخش از طلاست ! اخه مارمولک تو اصلا مخ داری که به خوای بگی از  طلاست یا بتون ‌؟من قربون اون مخت بشم که الان تعطیل تعطیله !

دو هفته دیگه مدرسه ها باز میشه ولی من هنوز دوست ندارم که برم مدرسه چون مدرسه رفتن همانا درک بازی( درک هستم از بخش جنایی اینم همکارم هنری !) عالیجنابان همانا !

آخ راستی  چند وقت پیش با شهره رفته بودم که پرونده ی تحصیلیشو بگیره  تو راه برگشت ا ز صادقیه دیدم کنار پیاده رو یک آقای خسته ی سیه چرده ای  نشسته و یک کارتون کثیف هم کنارشه ! خوب که دقیق شدم دیدم یک عالمه  اردک تو کارتون دارند وول میخورند !یک اردک بود که تو اون شلوغی گرفته بود خوابیده بود  خیلی ا زش خوشم اومد 

زد به سرم و یک اردک برای شهره خریدم یکی هم برای خودم  . وای وای اردک خریدن همانا تابلو شدن همانا  . البته دیگه مردم  عادت کردند که منو با  انوع اقسام حیوانات ببینند.

آقا این اردک  را گذاشتیم تو جیبمون  و رفتیم تو یک پاساژ که خرید کنیم . چشمتون روز بد نبینه که این ادرک واسه ما ابرو نگذاشت

الانم تو خونه  داره شنا میکنهّ ماشاالله به زنم به تخته خیلی هم میخوره . خانواده رو سرگرم کرده دیگه !

اینم از مجراهای  منو  اردکم !

بگذریم بریم سرا غ  حرف های دیگه !

من داداشیمو میخوام  دادشیم کوشی ؟     کجایی ؟ 

 

آخ که دلم هوای ... بی نظیرتو کرده بد جور ( تو که داداشیم نیستی تو ... هستی داداشیم خودش میدونه کدومه )

نیستی این چند روزه کجایی که من دردبه در شدم ؟ بابا یک فکری هم به حال من بیچاره بکون که  تو خونه نشستم و کلی دلتنگیتو میکنم . یادگاریتم دیگه بوی تورا نمیده !. البته راستش را بخوای بستگی داره کی بوش کنی . مثلا اون روز که  از دستت ناراحت شدم بو  نمیداد و لی دیشب که خوابم نمیبرد وقتی بوش کردم  بو ی تورا میداد چه حکمتی ؟  .......ندانم....

 یکم از این فرزانه بگم !

یک دوست دارم که 7 ساله با هم دوستیم . نمی دانم چی شده زالو  گرفته اش ویا جن زده شده خلاصه  نمیدانم چی شده که داره یک کارایی میکنه و منو از نگرانی داره میکشه! آخ دخمل خوب  تو که تا یک ماه پیش احساس دیگه ای داشتی حرفای دیگه میزدی راستش از تو انتظار ندارم عجولانه و بچگانه عمل کنی 1 یک چیز هایی در شان و مرام تو نیست !

چی بگم که هر چی بگم  واسه خودم گفتم و اینو میدانم که الان فرزانه ی من نیاز به حرف نداره نیاز به سنگ داره .

دیگه فعلا همین ! چقدر چرتو پرت گفتم نه ؟

حالا صبر کن برای تو هم مینویسم. امروز رو دور نوشتن و حرف زدن هستم

 

یا علی

 

 

عینک آفتابی ۱۲۰۰

سلام

امروز دوباره بعد مدتها نشستم پای کامپیوتر  دیگه روز های اخر و من  کم کم باید مثل پارسال برم. برم دنبال کار خودم . البته برای دیگران خیلی خوبه چون از دست اراجیف من راحت میشوند ولی من چی ؟ من دلم میترکه از دلتنگی

داداشی مو چی کار کنم ؟

من اگه واسش حرف نزنم می میرم که آخه ! بگذریم

امروز صبح با شهره رفتیم پارک و کلی ورزش کردیم . من نمی دانم  دختر ها کی وقت می کنن که این همه ارایش کنند ؟ والا من حاضر نیستم از خواب نازنین بگذرم تا ارایش کرده بیام پارک اونم برای ورزش کردن ! . اصلا ورزش یک جورایی بی آرایش خیلی  قشنگ تره !

کلی پیاده روی کردیم و طبق معمول وقتی دو دقیقه امدیم که استراحت کنیم....

به نظرم ازادی هم  حریمی داره ! یعنی حتی همین آزادی هم  توش یک سری مرز و حدود هست .

آزادی تا وقتی قابل پذیرش است که آزادی دیگران را سلب نکنه ! امروز  واقعا فهمیدم که خیلی وقت ها حقمون است که آزادی نداشته باشیم ( البته سوئ تفاهم نشه منظورم آزادی رفتاری است نه آزادی بیانی )

دیروز یک  عینک هزار و دویست تومانی خریدم  . کلی باهاش کیف میکنم . یکی از دوستام هی میگفت جواد بدبخت بیچاره ! ای بابا عجب ها  ..

میگم نکنه واقعا من با خریدن یک عینک آفتابی 1200 تومانی قراضه ی بدون مارک  بدبخت شدم !

حالا چی کار کنیم ؟ چه طور این معظل ( ؟ درست نوشتم ؟ ) را رفع کنیم .  خدا به دور  نه اصل خدا به نزدیک!!!

صدای مجید رو میشنوم که میگه  شباهنگ با خدا شوخی نکن! باشه باشه چشم من مخلص همه هستم !

 

 

دیگه فعلا همین

یا علی

 

 

 

آینده ی من !

من میخوابم  با رویای دیدن تو ى من تو را میبینم که از کنارم همچون باد میگذری. صدایت میکنم ولی همچنان به پیش میروی

با تمام وجود می خوانمت دریغ که سالها از تو دورم . من در پشت تاریخ خاک میخورم و تو در ارزوی فردا حرکت میکنی

من خوابم و تو بیدار

رویای من تویی و رویای تو اینده !

در صفحات  کتابم به دنبال نامی برای اینده ام ولی  نامی از اینده نیست اینده برای من  زندگی کردن  با معنای دیروز ست

به دنبال ریسمانی هستم که مرا به تو متصل کند  اتصال به تو یعنی اتصال به اینده

آینده معنای تو را میدهد و تو معنای اینده

من در گذشته با تو زندگی میکنم . در گذشته معنایت میکنم و در گذشته اینده ام می خوانمت !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ببین دوست جونم  از زور دلتنگی دارم یاوه سرایی میکنم . خوب بیا دیگه ! ببین من امدم ولی تو ... ولی تو نیستی  و این اصلا خوب نیست

 

 

 

برای انجمنی های عزیزم!

یاد انجمن افتادم و کلی هوای بچه ها رو کردم . چه جایی بود ! چه همه  صفا و یکرنگی . نمیدانم این شاید نظر من باشه ولی من  حس میکردم که یک خانه یک اشیانه واسه حرفام پیدا کردم و این بود که من اون همه حرف زدم و زدم تا آ خر همه سر به بیابون گذاشتید

 

یاد همتون به خیر !

 

 

این شبها  برای

شهرزاد  شهر بی ایینه مان دلتنگم

و صدای باران

نوید خنده های پر نشاطی است که

در کوچه پس کوچه ها ی شهرمان خود نمایی میکرد

و حجوم مهرباران ترین مهر

سایه ای است  بر سایبان این  شهر

که همه

در سامان ان برای مرم مقدسمان  دعا میکنیم

و میخواهیم که یاسها را بیدار کند

تا دچار سکوت فرشته ها  نباشیم

 

 

 

برای تو !

ردپای شرم را روی  گونه ام دنبال کن

وقتی که

سکوت دستانت

چهارچوب بدنم را خم میکند

و دیدگان نجیبت

ـ مصرانه ـ

زانوانم را اسیر خاک !

 

11/6/82