این گربه ها سالی چند شکم می زایند تا چه شود ؟
تا ملوس گربه هایی پا به عرصه بگذارند و آواره ی خیابانها شوند تا آشغال ها شبها تنها نمانند ؟ ویا شاید ا ان دست اشرافزادگانی شناسنامه داری شوند که بد از ظهر ها اگر حمام افتاب نگیرند قرقرشان طاقت آدم را طاق (تاق ؟ ) میکند..!
کسی چه میداند شاید این بدبختان از ان دسته باشند که پدرشان در کودکی جسم نحیفشان را ببلعد..!
چه می شود این گربسانان را که بوی ویارشان متهوعم میکند !
باید دستور بدهیم در اب و فاضلاب این شهر کمی کافور بریزند شاید
میل به بقایشان فروکش کرد. ما هم دمی آسوده شدیم.
وقتی که میای نمیگی آمدی ! .می خوای بری فریاد میزنی که خداحافظ
باور نکن که وقتی تو رفتی خدا بیکار نشسته و چشماشو دوخته به من که تو جوب یافتم
عزیزم اون خدایی که منو سپردی بهش داره چرت میزنه!
در زمانه ای که
به کفایت حرفهایم را ناشنوایی
زیرا که وقتی نمیماند
زیراکه نشسته ای و ما را چرتکه می اندازی
که چه کس را در
کدامین بهشت
کدامین دوزخ
به دار بیاویزی!
من می بلعم
حرفهای جان خسته ام را
کفر های ناگفته ی گره خورده به حلقو پاره ام را
و بغض میکنم
چون حرمتی است میان من و تو
میان من و آنچه که نمیدانم
آری میان من و تو
ای توهمی به نام خدا !
گربه همسایه حامله است و بوی گند ویارش شهوتم را بیدار میکند . با لالایی خوابش میکنم
خودم را به تخت میبندم و به خشونت زنجیر ها چفت میشوم .
جنسیتم را خفه میکنم و از یاد ها می برم .گربه های ولگرد عاشق هم دمشان را روی کولشان میگذارند و می روند . از دور شهوتشان را میبینم که بو میکشد و سوراخ دیگری را برای خزیدن پیدا میکند .
با خودم که دیگر نمیدانم چه هستم سر میکنم و در امانم
بد نمیگذرد.....
قورباغه ها بلند میخوانند. ریتم خواندنشان همچون صدای توست !
نوایی نمانده برایت برای است که باد به غبغبت انداختی !( غبقب ؟ نمیدانم کدام درسته )