شباهنگ

این جا که منم نیش مار نوشابه ی گل ارمغان می آورد ....فسانه نمی گویم

شباهنگ

این جا که منم نیش مار نوشابه ی گل ارمغان می آورد ....فسانه نمی گویم

این جا که منم
نیش مار نوشابه ی گل ارمغان میآورد !

سلام  دوست جونا پیشنهاد میکنم کتاب
حود مقدس شما    رابخوانید 

خود مقدس شما
 نویسنده : دکتر دبلیو وین دایر


برو................

میدانم که رها شدن دلنشین نشین است و اگرچه رها کردن دل را تنگ میکند اما ..............برو.
      آن هنگام که آسمان را لمس کردی؛ صدای باد را شنیدی ؛ تک تک رنگهای رنگین کمان را چشیدی  و حتی خورشید را ملاقات کردی و به سعادت رسیدی پایین را می نگری و منه خیره به تو را می بنی و میگویی این کدامین بنده ی رستگار خداست؟؟؟؟

اگرنبودش با من میلی
چرا سبوی من را بشکست لیلی ؟‌

برای مسافر کوچلوی خودم

عزیز قشنگم سلام
 فرزانه ! آدما آمدن که برن... آمدن که به حایی که باید برسند تو هم باید بری... درسته حتی فکر دور بودن تو  دیوانه ام میکند  لیک  تورا بیشتر آز ان دوست میدادم که بخواهم پرهایت را بچینم که تنها مال من باشی... بیشتر دوست میدارم که برای خودت باشی تا در کنار من باشی...
 چمدانت را با خوشحالی ببند  و نگران نبودنت نباش.. . جلو رو نگاه کن.. به آینده ی قشنگی که در انتظارت نشسته فکر کن و این سفر را نقطه ی پرشی برای رسیدن به بالا ها قرار بده. برو انقدرنگران پشت سرت نباش...  
دوستم گلم ما خیلی مخلصیم ها !
یا  علی
 شباهنگ

..............؟

angah ke raftanat ra be cheshm didam amma amma shenidam sedaye amadanat ra ke navazesh dad tamam E ravanam . shad shodam amma ghamgin ke chera ingoone be bazi gerefte yi in del E mehr E asil nadideye mara ke taghat E hatta tekani ra nadarad . nemidanam be to rooy avardan ra mehr kard ya bi mehri ? man sar gardan E negah ha va mahv E mani kardan E labkhand ha hastam yek omr ta shayad betavanam band haye gere khorde be badanam ra bedaram vali hal ke tamam E band ha khod be khod pare shode va man sost shode am az bi taharoki ,mande am in labkhand chist , in makan koja ? mobhamand inha . Khodaya begoo ke haghighat daran in do chashm E aftab doost ya in mehrgiah E vojoodam ....begoo ke in del E khaste ra digar taghat E talangori nist.........................

دوستان این شما و این هم پدیده ای به نام فرزانه !

شد به غمت خانه ی سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم

من کی ام ؟

 

 

من کی ام ؟ این تفاله ی مست وملول بی خانه و یا آن خورده روحی رنجور که هر روز کسی شرافت له شده اش را کتک میزند ؟

از تو ای کودک کودن کاهگلی خسته ام .. در گیرو دار هستی ام که به یکباره ریش هایت را رها میکنم

با سقوطم همسیرمو در این راه روحم در تلاطم برای رهایی از کالبدم است .

روح من باید برو و در یک شتر حلول کند و جسم هم به درد سلاخ خانه ی آدم های بی ÷در میخورد. ترا و من را چه سود از این همه اندیشیدن ؟ ترجیح میدهم بی وقفه راه بروم و تنها باشم وتو حق نداری که به من حق ندهی  زیرا که حقم را میستانم آوارگی حق من است سنت من است

جدا میشوم از تفاله ام زیرا که جسم ام این سگ ولگرد گازم میگیرد و پاچههای روخم را تکه تکه میکند و وادارش کرده چون خودش پارس کند

من...

کودکم و کودن راه میروم و بودنم بوی کاهگل میدهد