شباهنگ

این جا که منم نیش مار نوشابه ی گل ارمغان می آورد ....فسانه نمی گویم

شباهنگ

این جا که منم نیش مار نوشابه ی گل ارمغان می آورد ....فسانه نمی گویم

سلام بعد از سالها !

هوش هیجانی:
تو اتوبوس ایستاده ام بغل دستیم پاش رو پامه : 
من شماره ١ : یعنی نمیفهمه ؟! چرا پاشو بر نمیداره . چطوری بگم ؟! اصلا بگم ؟ یه ایستگاه بیشتر نمونده تحمل میکنم . بعد از پیاده شدن : اه ... چرا نگفتم ؟ مرتیکه احمق ... روانی شدن مردم 
من شماره ٢: (با عصبانیت ) پاتو ور دار ببینم ؟! خودتو زدی به اون راه !؟(زیر لب و غرغرانه ) همین شما نفهمایید که مملکتو خراب کردید . 
من شماره ٣: عذر میخوام فکر کنم پاتون رو پای منه ! با لبخند 

عصبانی شدن آسان است – همه می‌توانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در برابر شخصِ مناسب، به میزان مناسب، در زمان مناسب، به دلیل مناسب و به روش مناسب – آسان نیست!"

 دیگر عاشق نمیشوم !

نه میخواهم نه میتوانم

ندانستم که دوستش دازم یا که نه ؟

چشم هایم امروز

در مسیر همیشگی ام

آوخته پیر زنی شد که

با چنگ و دندان

_ و البته دندان های  کرم خورده یک در میانش _

چادر سنگین سیا هی را به سر نگه میداشت

با دستی

آویزان میله اتوبوس

و با دست دیگر

صلوات شمار را می فشرد

و پله های مذهب را بالا میرفت !


ندانستم که دوستش دازم یا که نه ؟


راستی یادت باشد من جویده ام پاکن های ته همه مداد هایم را

 باور  کنم دوباره

بهانه ای شده ای بر پاکنویس کردن

چرک نوشته هایم ؟

با این تفاوت که  اینبار در آغاز فصل

دیگر به نام خدایی نخواهد بود 

و کاغذ ها خطی به سنیه نخواهند داشت

سفید سقید 

راستی یادت باشد  من جویده ام

پاکن های ته همه  مداد هایم را ؟

" کسی در آن سوی شهر اسفندش را به سمت من فوت میکند !"

در تختم مچاله میشوم
در این فکر
که تنها دلخوشکنک این روز های بلند و داغ
اسپند دود کردن های شبانه ی توست
که باز میکند گره کور افتاده بر شاهرگ روزمرگی هایم را
... و شاید
چشم بدی را
کور
که نمیتواند ببیند
" کسی در آن سوی شهر اسفندش را به سمت من فوت میکند !"



چون طلای ناب مرا بی منت از خاکم بکن
یک شبی را عاشقانه از هوس پاکم بکن
هر نگاهت موجی بر هر تخته سنگ پیکرم
پرتلاطم تر ز پیشم. غرق امواجم بکن

بی منت از خاکم بکن
از هوس پاکم بکن
غرق امواجم بکن...

میپسندم بازوانت را به دور شانه ام
اول کارم هنوز. فکر سرانجامم بکن
با تو من در شب خیال دیگری دارم به سر
همچو شبگردی مرا از خواب بیدارم بکن

بی منت از خاکم بکن
از هوس پاکم بکن
غرق امواجم بکن
فکر سرانجامم بکن
از خواب بیدارم بکن...

دوست دارم همچو پیچک بر سر و پای تو پیچم
باز امشب چون گل وحشی شدم. رامم بکن
شبنمی شو. بوسه بر گلبرگ اندامم بزن
بوسه بارانم بکن. بی تاب بی تابم بکن
بخت و قسمت را بگو دستی به دست هم دهند
دست به دستم ده. کنار سایه ات خوابم بکن

بی منت از خاکم بکن
از هوس پاکم بکن
غرق امواجم بکن
فکر سرانجامم بکن
چون گل وحشی شدم.رامم بکن
بی تاب بی تابم بکن
در کنار سایه ات خوابم بکن

 

هوا سرد شد .. من گرم شدم  

هوا گرم شد من سرد شدم .... 

همیشه ساز مخالفم 

اینجوری کوکم کردن  

کوکم ناکوکه  

اما هنوز صدایی هست   

چقدر خوبه که دیکه هیچ کی اینجا سر نمیزنه 

از ته دلم

شیشه ها رو من شکوندم ... لیوان هایی که مامانم خیلی دوستشون داشت ...اما ...دیگه واست عادی شده بود من خاک بر سر بشم...

آنقدر که ...

مبدانی چرا همبسه بعد از عصبانی شدن میرفتم تو اتاق ؟ از خجالت بدل شدن به آدم عصیانگری که در من زندگی میکنه و فقط تو  می توانی بیدارش کنی...

نمبدانم تاوان چی را پس دادیم . اما نمی خوام تاوان تو را هم پس بدم .. 

روانیم کردی نشستی و نمایشنامه ی تلخ منو نگاه کردی...بدتر از اون اینکه هر وقت یادم میافته از خودم بدم میاد 


همیشه فکر میکردم زندا مالهآدم های بد که نه خیای خیلی بده... 

 ولی فهمیدم که واقعیت ها همیشه چپه است مثل خواب زن ! 

 

بیا دیگه بیرون بسه !ادب شدی بسه بیا